علی نامه :: دو چیز گرانبها

دو چیز گرانبها

بهترین جمعی که در حلقه آنها درآیی پشیمانی نداره

دو چیز گرانبها

بهترین جمعی که در حلقه آنها درآیی پشیمانی نداره

دو چیز گرانبها
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

علی نامه

دفتراول:حرب جمل
احوال خلافت پس ازپیامبر خدا صلی الله علیه و آله 
اگرچندهست این سخن آشکار***به نزدصغار و به نزد کبار

و لیکن چو منبر نزد هیچکس***در این قصه در نظم گفتن نفس
تو بشنوکنون کز پس مصطفی***زشهبت که بدکرد با مرتضی
که چون مصطفی شد ز دنیا برون***زشهبت که شد دیو دون را زبون
چه فتنه پدیدآمداندرجهان***ز بهرای اهل هدی از زمان
زشهبت شدآنقوم بر دوگروه***ز بدقوم شددست حق باستوه
یکی جست نص و دگر اختیار***چو نص را نبُدجز نبی چندیار
شکسته ز بن عهدروز غدیر***شکفته سقیفه ز برنا و پیر
ره نص رهاکرده بی هوشوار***زکینه گرفته ره اختیار
چو با نص نبدآن سپه راشکیب***همی کرد هر یک چوشیطان فریب
نشست اختیار از بر جای نص***کز اینان در پیدا بُد آن رای نص
به خانه همی بود نص زان سپس***شده یارش ازخاصگان چندکس
زبن صاحب غارسی ماه راست***خلافت همی راندچونان که خواست
چو دنیا از اوخواست پرداختن***اجل کرد ناگه بدو تاختن

چوشمع امیدش فروخواست مرد***خلافت به فرمان عمر سپرد

چوخالی شداز بکر روی زمین***بر اسب خلافت عمرکرد زین
از آن پس بر اسب خلافت نشست***گرفته خط اختیاری به دست
مدارا همی کرد نص همچنان***سپرده بر اسب صبوری عنان
بدانسان که اول رسول خدای***به نرمی همی داشت دین را به پای

چو ده سال عمرخلافت براند***بر او بر اجل نامۀ عزل خواند
از این َد ْرت کوتاه کردم سخن***چون فصلی بگفتم زکین کهن
دگر بود بولؤلوی کینه ور***ز بهر یکی داوری بر عمر
به خنجر مر او راجگرخسته کرد***بر او راه اومید بر بسته کرد
چون میرفت عمرز دنیا برون***خلافت فکند او به شورا درون
چون برداشت عمر ز دنیا قدم***زده رخلافت زشورا رقم
زشور فراوان سخنها بخاست***چوفتنه سلام ]و[سلامت بخاست
سلام وسلامت نبد ز آن سپاه***جز آنکاو بری بود از هرگناه
سلام وسلامت نبد بر یقین***از آنقوم جزصالح المؤمنین
نبدصالح المؤمنین جز علی***علی آنکه خواند ایزد او را ولی
ولیکن نکردندازکین طلب***رضای  وصی پیمبر عرب

در ان مشورت بین چون رفت کار ***خداوند کیب اَبَر آشکار

زشورا نگویم سخن بیش از این***چو داردکمین گه خداوندکین
زشوراخلافت به عثمان رسید***خبر زان سخن نزد مروان رسید
کجا بود مروان دون آن زمان***به شهرکسان اندرون  ایرمان

که آن سگُ بُد  از راندگان نبی***چوسربُد بر اهل نفاق  آن شقی

ابوبکر و عمر از آن دورتر *** بکردند مروان را مقهورتر 

چو وی را پیمـبر ز یثرب برانـد***ابوبکر و عمر بر خود  نخواند  
همی بود مروان چنان دردمند***اگرچندکوشیدنبدسودمند
دگر َعمری عاص گنده دهن***که  بُد خال عثمان پاکیزه تن
کما بیش هفتاد هجو نبی***بکرده در ابیات گبرشقی
زبیم نبی و علی جان کنان***برفته سوی ساحل اندر نهان
دوکم گشته و رانده ازشهر دین***ببودندمقهور ]و[خوار وحزین
عموخال عثمان بدندآن دوگبر***که برجمع امت شدندشور وشر
چوعثمان به جای نبی بر نشست***  ُحسام خلافت گرفته به دست
که آن هر دو را رانده  بود  مصطفی***بیاورد عثمان و دادش عطا
نخستین وزارت به مروان بداد***فدک را به اقطاع او کرد شاد 
چون عثمان عّفان وراخویش بود***اگرچندبدفعل و بدکیش بود
چون عثمان وزارت به مروان سپرد***چراغ امانت به یک ره بمرد
دبیری بدان عمرک عاص داد***به اسم حجابت ورا راه داد
حساب وکتاب دیوان سر به سر***بدان دیو ملعون شدازخیر وشر
گشادند دِر فتنه هر دوچون دود***ره شهریاری به عثمان نمود
همی کرد عثمان به حکم دو پیر***همه کار اگرچند وی بُد امیر
به حکم وزیر و دبیر از قیاس***همه کرد عثمان ز روی سپاس
بپیراستندپرده و پرده گاه***سپه را برخویش کم داد راه
 به رسم ملوکان بیفکنددست***چو بر بالش‌شهریاری نشست
در اول که مروان دون را بخواند***در آن حال چو بوذری را براند
زبهرای مصحف بکشت آن فقیه ***گزید او بر خلق  عَمری سفیه 

  • ۰۳/۱۲/۲۰
  • ولی اله نورمحمدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی